داستان های قرآنی



در مدینه مرد دلقکى بود که با رفتار خود مردم را مى خندانید، ولى خودش ‍ مى گفت :
من تاکنون نتوانسته ام این مرد ((على بن حسین )) را بخندانم .
روزى امام به همراه دو غلامش رد مى شد، عباى آن حضرت را از دوش ‍ مبارکش برداشت و فرار کرد! امام به رفتار زشت او اهمیت نداد. غلامان عبا را از آن مرد گرفته و بر دوش حضرت انداختند.
امام پرسید:
این شخص کیست ؟
گفتند:
دلقکى است که مردم را با کارهایش مى خنداند.
حضرت فرمود:
به او بگویید: ((ان لله یوما یخسر فیه المبطلون )) خدا را روزى است که در آن روز بیهوده گران به زیان خود پى مى برند.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

vps وبلاگ PRIME مدرسه نمونه دولتی مهریز کاری از انجمن فضای مجازی نوشتار عدالت جامانده لیزر آرت گلس دفتر روانشناسی زهرا سهیلی نیا مینای مهتاب darcoffice